یکی می خواد باهات حرف بزنه

ساخت وبلاگ
 ماهایی که همیشه در میانه ایم بیچاره به نظر می آییم و شاید بیچاره ایم. ما همیشه در قسمتی از تاریخ می مانیم در حد تعریف نشده ای از خوشبختی، حد تعریف نشده ای از غم، حد تعریف نشده ای از داشتن و به دست آوردن ... خندیدن و هر چیز دیگری ... ما همیشه در آن قسمت میانه ایم که نه آنقدر خوشبختیم که فریاد بزنیم و خنده هامان بلند بلند باشد نه آنقدر غمگینیم که به چشم کسی بیاید ... خنده هامان را کسی نمی بیند و اگر ببیند به خنده نمی اندازدش و گریه هامان مربوط به آن چند متر مربعِ اتاق خواب هایِ آخر شب است .. عشق بازیمان مربوط به همان چند متر مربع مخفی شده در هزار پستوی گم و دور و تاریک کنار کودکی و آینده و ... یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : عنوان,ندارد, نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 5 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 16:27

  گاهی بگذار من مریض بشوم . سرما بخورم .. سرفه های خشک کنم ، تنم لرز داشته باشد ، سرم تاب بخورد و دلم به هیچ خوراکی میل نبرد ... آنوقت تو بیا ، کلید خانه را آرام به در بیانداز  ، روی تختم مرا پیدا کن ، کنار قرص های بی بخار ، حرارت شوفاژ و پنجره ی بارانی بالای سرم .. بعد سوپ درست کن ، لیموهای شیرین را تا قبل از تلخی شان بچپان در گلویم ، پرتقال را با دستان مهربانت چار قاچ کن ، برایم شلغم ها رو شیرین کن ، عسل را با آویشن درآمیز و بد ترین معجون دنیا را با طعم دستهای شیرینت خوشمزه کن ... غر بزن ، ناراحتم شو ، فکر کن که تقصیر توست که سرما خورده ام . سرم داد بزن که چرا این همه سیگار میکشم ، کتابم را یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : پیشانی,کرده, نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 13 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 16:27

دری وری من برای خودم می نویسم ، یک نفر که نمی خواهد سر به تن من باشد ــ درست به همان اندازه که من نمی خواهم سر به تن او باشد ــ می آید می خواند و یک سری دری وری برای خودش می نویسد و می رود ، که اتفاقا هیچ ربطی به چیزی که من نوشته ام ندارد ! بعد او برای خودش می نویسد ، بعدیک نفر می رود می خواند و یک سری دری وری برایش می نویسد و می رود ، که اتفاقا هیچ ربطی به چیزی که او نوشته ندارد ! بعد از آنجایی که او فکر می کند دری وری هایش بدجوری حرص مرا در آورده و حتما در صدد تلافی بر آمده ام ، بعد می آید همان ها را می نویسد برای خودش ، که من از دیدنش ناگهان کفم بگرخد به قول دوستم! بعد من می بینم توی دری و یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : دری,وری, نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 6 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 16:27

  من ضعیفم . خودم این را خوب میدانم . ضعیفم در مقابل عشق ، در مقابل خاطره ها ، ، در مقابل حس شوم وجدان ... من ضعیفم در مقابل زیبایی ، در مقابل آدمهایی که به حریم من حمله می برند ، در مقابل پول ، پول لعنتی .. در مقابل درد تمام حیوانات این شهر .. در مقابل خانواده ام ، آدمهای دور و برم .. من در مقابل خودم ..ضعیفم .. اما احساس ضعف ، احساس شکست به من نمیدهد .. به من می گوید از چه چیزهایی باید فرار کنم ، من بلد نیستم به صورت ضعفهایم سیلی بزنم . .. اما می توانم آگاه باشم که من ضعیفم و به همین آگاهی بسنده میکنم . دلم نمیخواهد مسوول ضعفهایم باشم .. من دلم میخواهد مسوول قوتهایم باشم .. مسوول قسمتهایی از زندگی ام که سرشار است .. من توانم را برای نگه داشتن آن چیز که دوستشان دارم خرج میکنم .. ضعفهایم که هستند ، در بهترین حالت کمرنگ تر میشوند .. اما شرفم ، انسانیتم ، حس همنوع دوستی ام ، مهربانی ام شاید از کفم بروند .. شاید آنقدر نتوانم ضعفهایم را مبارزه کنم ، که بی چیز بشوم ... من نمیخواهم بی چیز باشم .. میخواهم سهم  خوب بودن خودم را در دنیا اثبات کنم .. میخواهم خودم را با آنچه هستم و نیستم به جهان یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 19:05

  ساعت سه صبح ، در حالیکه خوابم نمی برد ، تصویر واضحی از مردی در ذهنم نقش بسته است که برهنه دراز کشیده است و شمارشی معکوس را میخواند از عددی بزرگ .. امتدادش معلوم نیست به کجا برسد .. به زمان بی حضور آدمها و عشق ها شاید ..  عصر که از کار برمیگشتم ، عصر جمعه ، خوابیدم . توی خواب دنبال یک پروانه میکردم که به آن نمیرسیدم .. تا اینکه روی شاخه ای نشست ، تا به آن نزدیک شدم ، در جایی دیگر افتادم .. جایی شبیه دریا ، دریایی که عمقش معلوم نبود .. خودم را به در رها کردم .. با اولین موج نابود شدم و مردم ..دوباره پروانه را دیدم که در بالای سرم چرخ میزند .. دستم را دراز کردم ..اما دیر شده بود .. زنگ خانه را زدند و از خواب بیرون آمدم ..  این خواب زندگی را برایم تداعی می کند  .. تلاش برای رسیدن به زیبایی . تلاش برای رسیدن به آرزوها .. رسیدن به رسیدن .. اما همیشه تا یک قدمی .. تا یک نفس .. تا یک لحظه قبل تر ... بالاخره یک جایی یک هواپیمایی سقوط میکند ، یک شیشه ای می شکند ، یک فریادی زده میشود .. یک نفر زنگ خانه را میزند .. و تو بیدار میشوی و تو نمیرسی و تو در حسرت پروانه ات خواهی ماند .. این است زندگی . یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 25 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 19:05

برای من اینطور است یا همه همینند؟ تاریک که می شود چیزها را به یاد می آورم ... چراغ ها را خاموش می کنم که بخوابم و چیزها را به یاد می آورم و زل می زنم به تاریکی ساعت ها، گوش میدهم به صدای اشیا و دست آخر می فهمم که اصلن نخوابیده ام ... پس کجا بوده ام ؟ بیدار بوده ام این همه وقت را  ؟ ... دست می برم به تاریکی و چیزهای به یاد آمده را دانه دانه بر می دارم و نزدیکتر به خودم می گذارم ... بعد می فهمم کمتر چیزی را فراموش کرده ام توی زندگیم .. انگار یادم است صدای قلبم را وقتی شش یا هفت ساله بودم و تمام کوچه را دویدم حتی با تمام جزئیات یادم است که دهانم مزه ی خاک گرفته بود بعد از آن اتفاق ... یادم است که خیابان های دوازده سالگی اوایل آذرماه در ساعت یک و نیم بعد از ظهر چه شکلی بودند وقتی خسته از مدرسه بر می گشتم و همه چیز به طرز غمگین کننده ای در سایه ای ابدی فرو رفته بود ... در خلوتی رقت انگیزی که سرمای پاییز تا مغز استخوان می رفت ... خوب خوب یادم است آذر ماه را .. ساعت ها و ثانیه ها را و تاریکی کمکم می کند .. همیشه هم بد نیست تاریکی ... گاهی می توانی چراغ ها را روشن بگذاری حتی اما در تاریکی باشی یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 28 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 19:05

  این همه تضاد ممکن نیست! کسی نمی تواند هم از درون مرده باشد و غم لابه لای موهایش رخنه کرده باشد هم آنقدر از زندگی سرشار باشد که پناه گرفتن یک پرنده از سرما روی تراس خانه او را به وجد بیاورد ... ممکن نیست! این من نیستم ...نمی شود که من باشم، نیمه خالی یک لیوان نمی تواند آنقدر پر باشد از تصور خلقت . باور نمی کنم خودم را ... یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : چی بگویم,چي بگويم, نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 19:05

  از عادت هایم خوشم می آید، از اینکه هروقت غمگینم راهم را طولانی کنم و تا آن کافه ی قدیمی میروم، چای سفارش می دهم ، چند نخ سیگار می کشم، چندین ساعت می نشینم و آن آدم ها سهم زمان های غمگین بودن منند ... از عادت هایم خوشم می آید از اینکه لحظه های طولانی می نشینم و یک آهنگ قدیمی را گوش می دهم و گوش می دم و هیچ وقت حفظش نمی شوم ، از عادت های قدمی م خوش می آید ... از اینکه چیزهایی که سعی کردم فراموششان کنم را همیشه به یاد می آورم ... وقتی چیزی را فراموش می کنیم کجای حافظه مان، کجای وجودمان پنهانش می کنیم ؟ که اینقدر دم دست، که انقدر آشکار است؟  یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 1:55

  امروز نه جای فایل هام توی کامپیوترم رو یادم میومد نه جای ظرفای توی کابینت هارو! وقتی رفتم از دنیای کسی کم نشدم، وقتی برگشتم هم طبیعتا به دنیای کسی اضافه نشدم! وقتی اینجام همش حس می کنم یه کارایی هست که نمی دونم چیه اما باید انجام می شده و نشده؛ وقتی اینجا نیستم حس می کنم کلا هیچ کجا نیستم! دلم واسه چایی کیسه ای و صندلی و بالکن همیشه بارونی و mp3 player و کتاب و گوشی ای که قرار نیست هیچ وقت زنگ بخوره تنگ شده! دلم واسه دو ماه تنهایی محض تنگ شده!    دو نقطه : وقتی ایران ایر ٩ ساعت تموم یه سره تکون بخوره و کسی هم اون ور چشمش به ساعت نباشه، آدم بعد از یکی دو ساعت یکی می خواد باهات حرف بزنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 1:55

 

یادم نیست کی گفته بود و کجا خوانده بودم که مردم خیلی خنده دارند، اول لالت می کنند بعد مدام می پرسند چرا حرف نمی زنی؟! خلاصه که نقل به مضمون یک چیزی توی همین مایه ها بود... و خیلی جمله ی خوبی بود و الان مصداقش را حس می کنم!...

یکی می خواد باهات حرف بزنه ...
ما را در سایت یکی می خواد باهات حرف بزنه دنبال می کنید

برچسب : عنوان ندارد,این وبلاگ عنوان ندارد,این وبلاگ عنوان ندارد درد دارد, نویسنده : 7a-minevisam257 بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 1:55